من قهوه داغ میل دارم
قهوه داغی که با سردی نگاهت تلخ تلخ شده باشد
با آخرین جرعه که نوش می کنم
فنجان را برمی گردانم
شاید بختم برگردد
در سایه رو شن ته مانده های فنجان
صدایی مرا به خود می خواند
ببین...
تو اما ، دست دراز می کنی و سیگارت را
درفنجان بخت من خاموش می کنی
...
گارسون فیش جنایت تو را می آورد
و همه حساب ها صاف می شود
حساب حنجره سوخته و بخت برگشته و یک فنجان قهوه داغ !