-
اسباب کشی کردم
شنبه 10 فروردینماه سال 1387 10:29
سلام دوستای مهربون من توی سال جدید وضع مالیم خوب شده رفتم بالا شهر نشستم هر کی بی خانمانه قدمش روی چشم جا برای همتون دارم بیان ببینمتون ، میام میبینمتون ، دسته گل یادتون نره اینم آدرس جدیدم (کلیک کنید )
-
سلام عید همتون مبارک
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 21:34
سلام عید همتون مبارک اینم عیدی سال نوی شما دوستای خوب کلیک کنید اینم مال کسایی که فلاش پلیر ندارند زود باشین نظر بدین
-
ماهی قرمز
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 21:25
انگار عید آمده است انگار عید آمده است هر رهگذری که می گذرد بوی لباس کهنه ام آزارش می دهد می خواستم برایت ماهی سرخ بیاورم دیدم نان شب واجب تر است
-
زهر مار
چهارشنبه 22 اسفندماه سال 1386 23:17
تفاله آدمها را دور می ریزم تعجب نکن همه ته مانده های دیشب اند . آهای مرتیکه سیگار وینستون لایت نکش بینی گنده ات را اینجوری باد نکن و دود سیگار را حلقه نکن زنم خواب است و برای خواب هایش کمی آرامش کم دارد آهای مرتیکه زنم /زنم/ زنم /زنم این شب لعنتی این شب سیاه هوای سفید شدن ندارد انگار آهای مرتیکه زنم /زنم/ زنم /زنم از...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 آذرماه سال 1386 22:23
تقدیم به دوست خوبم افشین مختاری که با این عکس الهام بخش این شعر بود چادر سیاهی بر فراز آسمان پرواز می کند نخل های بی سر اما ، چشم ِ نگاه کردن ندارند هوا پر از تکه های ترکیده دست و پاست و مین ها در آخرین شمارش خود چهار دست و سه پا کم آورده اند ... چادر سیاهی بر فراز آسمان پرواز می کند ابر ها ، که ناخواسته آبستن شده اند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 آذرماه سال 1386 10:08
پرت شد به سمت دیوار و آنقدر مرد که هیچ حرفی را به یاد نمی آورد بالای تمام عکس های یادگاریش هاله ای سفید حک شد و مثل روز اول هیچ کس را نمی شناخت چشم هایش سفید شده بود و صدایش می رفت که در خاطره ای جاری شود می خواست حرفی بزندکه یک هو تمام بدنش لرزید و مرد ! شاید خدا تولدش را در یک پیام کوتاه تبریک گفته بود .
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 آذرماه سال 1386 10:59
به شناسنامه ات نگاه کن ! مردم چه می گویند؟ دیروز هم که باد چپ می رفت ، راست می آمد خودش را به تو می مالید اصلا کاری به باد هم ندارم تو اگر کمی به فکر آبروی من یا اصلا به فکر سلامت خودت بودی بعد از حمام ؛ لخت بیرون نمی رفتی گریه می کنی ؟ به جهنم ! پسر همسایه خودش دیده بود گیره ها دو دستی تو را چسبیده و دست انداخته...
-
تقدیم به فروغ فرخ زاد
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 21:51
این صدا شاید بماند ، شاید نماند از آنجا که فرقی هم نمی کند با چماق حماقتم بر کله می کوبم شاید بفهمم ، شاید نفهمم اما در این برهوت بفهمی و نفهمی بفهمی یا نفهمی اصلا مهم نیست
-
تنهایی
پنجشنبه 8 آذرماه سال 1386 21:46
گریه کرده بودم آن شب که آفتاب از شرم رنگ باخته بود من تنها بودم نشان به آن نشان که تمام چراغ ها سوخته اند
-
راهبه
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 16:41
از روزی که تو رفتی آب از آب تکان نخورد پدرم دوبار سکته کرد ومادرم هنوز هم که هنوز است چادر سیاه بر سر می کند من هم برای آن که کنتراست زندگیمان حفظ شود یکی یکی موهای سفیدم را برایش می شمارم هر دو دستهایمان را با لا می بریم مثل راهبه ها در کلیسا و برای ششصد و شصت و ششمین فرزند خدا طلب آمرزش می کنیم توهم از فردا می توانی...
-
دیوار
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 16:40
پکی سنگین بر سیگار وحضور تو که در عمق ریه هایم هی کم و زیاد می شود خانه ام بوی گند دهانم را گرفته و چشمانم چروکیده و زشت ساعت هاست خیره مانده بر دیوار به خود که آمدم موریانه تمام شعرهایم را خورده بود وازمن تنها تنهاییم مانده بود خشکیده بر دیوار
-
ماهی
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 16:38
تنها پی یک لقمه نان بود ماهی کوچکی که بر سر قلاب اشتباه یا درست بوسه زد درد نان اگر داشتی می دانستی
-
آدم
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 16:36
دیوانه وار پنجه خون آلود هوس را ؛ بر جسم خسته از ناتوانی ها کشیدم حالا من و تو با هم یکی شدیم هر دو بیرون افتاده از بهشت
-
تاریخ تکرار می شود
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 16:36
زدم همه بت ها را شکستم و تبر را بر دوش تو گذاشتم تو هم نامردی نکردی و همه چیز را اعتراف کردی
-
تقدیم به حسین پناهی ( به مناسبت سالروز وفات شاعر )
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 16:35
نامت را در گوش باد زمزمه کردم حالا تمام آسمان پر از عطر نگاهیست که تنها خون سرد را پالایش می دهد مگر تو چقدر تنهایی یا من چقدر شاعرم؟
-
زندگی
چهارشنبه 7 آذرماه سال 1386 16:31
کوچک تر که بودم پدرم می گفت : زندگی همین یک تکه نانیست که من برای آن خون پدرم را ریخته ام بزرگتر که شدم فهمیدم زندگی همین یک تکه نانیست که من برای آن خون پدرم را ریخته ام
-
گلدان
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 11:07
۱- از همان روزی که گلدان دیگر گل نداد تو خوب می دانستی چه کسی گل را از شاخه چیده است من خر بودم که به انتظار شکوفه دوباره نشستم آقای شاعر شماهم دروغ گفته بودی گلدان منفجر نشد و مرد را با همان مهتابی و پلکان چوبی و دمپایی به هیچ ناکجا آبادی پرت نکرد ۲- حق با شماست اعتماد نباید کرد همیشه در این کلمات چیزی هست که ما را...
-
۹ گروگان گیر
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 16:28
نمی دانم چرا همیشه یکی دو تا کم می آورم بدترین گروگان گیر هاست 9 بن لادن بیست و هفت سال از جوانی نکرده ام می گذرد این 9 گروگان گیر لعنتی اما با ریش بلند با لبه های ریش ریش زرد رنگ دست ازسرم بر نمی دارد از جدم آدم که البته روزی آدم بود می پرسم می گویدهک شدی پسر آنتی اسپای نصب کن حوا که هر چه ادکلن انگلیسی می زندباز بوی...
-
کارنامه بی کارنامه
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 16:22
خدا را چه دیدی شاید با آفتاب امروز ما هم شاعر شده باشیم فکرکن... اصلا اینطوری خیلی هم بهتر است لباس شاعری به چه کار ما می آید آقا / خانم دفترچه قسط هایم آن قدر زیاد شده که اگر پشت هر صفحه یک شعر بنویسم از نیما و یوشیج و نیما یوشیج یک سرو گردن سر تر باشم پدر شعر قسط فارسی فکر کن... کمی مرگ کم دارم و یک عینک ته استکانی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 30 آبانماه سال 1386 10:39
فارق التحصیل رشته گرافیک دارنده گواهینامه تبلیغات بازرگانی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی گوشه ای از فعالیت ها : مدیر عامل و صاحب امتیاز آژانس تبلیغات و بازاریابی پرسیاه مدیر روابط عمومی مجتمع صنایع شیمیایی ریف ، خودرنگ و پلیمر ایران مدیر بخش (RPRC) مجتمع صنایع شیمیایی ریف ، خودرنگ و پلیمر ایران مدیر اجرایی همایش...
-
زیبا شده ای
سهشنبه 29 آبانماه سال 1386 09:08
چهار سر بریده گوسفند در سینی حلبی و خون که تمام جوی را پر کرده است و من که دلم برای علف ها می سوخت ... فکر نمی کردم مادر چشم هایم اینقدر شور شده باشد ... زبانم لال ؛ این روزها چقدر زیبا شده ای
-
کلاغ
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 14:36
دیروز کلاغ سیاهی از قلبم گریخت کلاغ سیاهی که هر روز آب و دانه اش می دادم حالا قلبم در ست به اندازه کلاغ سیاهی سوراخ است به بازار می روم یک قناری کوچک زیبا می خرم و برای آنکه تنها نباشم آب و دانه اش می دهم ... پنج سال می گذرد قناری کوچکم آنقدر قشنگ قار قار می کند که بیا و ببین! به مادرم گفتم: اینبار فراموش نمی کنم پیش...
-
دیوار
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 14:35
پکی سنگین بر سیگار وحضور تو که در عمق ریه هایم هی کم و زیاد می شود خانه ام بوی گند دهانم را گرفته و چشمانم چروکیده و زشت ساعت هاست خیره مانده بر دیوار به خود که آمدم موریانه تمام شعرهایم را خورده بود وازمن تنها تنهاییم مانده بود خشکیده بر دیوار
-
راهبه
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 14:35
از روزی که تو رفتی آب از آب تکان نخورد پدرم دوبار سکته کرد ومادرم هنوز هم که هنوز است چادر سیاه بر سر می کند من هم برای آن که کنتراست زندگیمان حفظ شود یکی یکی موهای سفیدم را برایش می شمارم هر دو دستهایمان را با لا می بریم مثل راهبه ها در کلیسا و برای ششصد و شصت و ششمین فرزند خدا طلب آمرزش می کنیم توهم از فردا می توانی...
-
قهوه داغ
دوشنبه 28 آبانماه سال 1386 14:34
من قهوه داغ میل دارم قهوه داغی که با سردی نگاهت تلخ تلخ شده باشد با آخرین جرعه که نوش می کنم فنجان را برمی گردانم شاید بختم برگردد در سایه رو شن ته مانده های فنجان صدایی مرا به خود می خواند ببین... تو اما ، دست دراز می کنی و سیگارت را درفنجان بخت من خاموش می کنی ... گارسون فیش جنایت تو را می آورد و همه حساب ها صاف می...