چهار سر بریده گوسفند در سینی حلبی
و خون که تمام جوی را پر کرده است
و من که دلم برای علف ها می سوخت
...
فکر نمی کردم مادر چشم هایم اینقدر شور شده باشد
زبانم لال ؛ این روزها چقدر زیبا شده ای
سلامخوشحالم که این بلارو زدی شعرای قشنگی مینویسی و البته امیدوارم زندگی هم برات به همین قشنگی باشهمنتظر موفقیتهای بیشترت هستممینا
سلام
خوشحالم که این بلارو زدی
شعرای قشنگی مینویسی و البته امیدوارم زندگی هم برات به همین قشنگی باشه
منتظر موفقیتهای بیشترت هستم
مینا