::KORNAMEH::

کور شدیم از بس خواندیم و لال شدیم از بس اثر نکرد ( کورنامه )

::KORNAMEH::

کور شدیم از بس خواندیم و لال شدیم از بس اثر نکرد ( کورنامه )

زیبا شده ای

چهار سر بریده گوسفند در سینی حلبی

و خون که تمام جوی را پر کرده است

و من که دلم برای علف ها می سوخت

...

فکر نمی کردم مادر چشم هایم اینقدر شور شده باشد

...

زبانم لال ؛ این روزها چقدر زیبا شده ای

کلاغ

دیروز کلاغ سیاهی از قلبم گریخت
کلاغ سیاهی که هر روز آب و دانه اش می دادم
حالا قلبم در ست به اندازه کلاغ سیاهی سوراخ است
به بازار می روم
یک قناری کوچک زیبا می خرم
و برای آنکه تنها نباشم
آب و دانه اش می دهم

...
پنج سال می گذرد
قناری کوچکم آنقدر قشنگ قار قار می کند که بیا و ببین!
به مادرم گفتم:
اینبار فراموش نمی کنم
پیش از آنکه بگریزد
خفه اش می کنم

دیوار

پکی سنگین بر سیگار
وحضور تو که در عمق ریه هایم
هی کم و زیاد می شود
خانه ام بوی گند دهانم را گرفته
و چشمانم چروکیده و زشت
ساعت هاست خیره مانده بر دیوار
به خود که آمدم موریانه تمام شعرهایم را خورده بود
وازمن تنها
تنهاییم مانده بود
خشکیده بر دیوار

راهبه

از روزی که تو رفتی
آب از آب تکان نخورد

پدرم دوبار سکته کرد
ومادرم هنوز هم که هنوز است چادر سیاه بر سر می کند

من هم برای آن که کنتراست زندگیمان حفظ شود
یکی یکی موهای سفیدم را برایش می شمارم

هر دو دستهایمان را با لا می بریم
مثل راهبه ها در کلیسا
و برای ششصد و شصت و ششمین فرزند خدا طلب آمرزش می کنیم

توهم از فردا می توانی فکر کنی که آمرزیده شده ایی
نشان به همین موهای سپید و همین چادر سیاه

قهوه داغ

من قهوه داغ میل دارم

قهوه داغی که با سردی نگاهت تلخ تلخ شده باشد

با آخرین جرعه که نوش می کنم

فنجان را برمی گردانم

شاید بختم برگردد

در سایه رو شن ته مانده های فنجان

صدایی مرا به خود می خواند

ببین...

تو اما ، دست دراز می کنی و سیگارت را

درفنجان بخت من خاموش می کنی

...

گارسون فیش جنایت تو را می آورد

و همه حساب ها صاف می شود

حساب حنجره سوخته و بخت برگشته و یک فنجان قهوه داغ !